از اصفهان به قم می رفت صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش می کردجلال رو آزار می داد. رفت و با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار رو خاموش کنید، یا برای خودتون بذارین
راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی می تونی پیاده شی!
جلال رفت توی فکر، هوای سرد و بیابان تاریک و…. قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه.
این بار به راننده گفت: اگه خاموش نکنی پیاده می شم.
راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما.
جلال پیاده شد.
اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت: بیا بالا جوون نوار رو خاموش کردم.
وقتی سال ها بعد خبر شهادت جلال رو به آیت الله بهاءالدینی دادن ایشون در حالی که به عکسش نگاه می کرد فرمود :
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از من یه سرباز خواست من هم صاحب این عکس رو معرفی کردم.