شهید حسین محمدیانی
برای مأموریتی به شهر حلبچه رفته بودیم. در حال نوشتن خاطره بودم که خودکارم تمام شد.
در یکی از خرابه ها مدادی پیدا کردم و به نوشتن ادامه دادم.
لحظاتی بعد با ماشین به طرف مقصد بعدی حرکت کردیم. هنوز در حال نوشتن بودم که حاج حسین پرسید: فلانی چکار می کنی؟
گفتم : با مدادی که پیدا کردم خاطره می نویسم.
ناگهان پاش رو گذاشت روی ترمز و گفت: برو مداد مردم رو بذار و برگرد.
مال مردم ، مال مردم است
عراقی، ایرانی نداره. اون روز ایشان درس بزرگی به من دادند.