کشکول شیخ بهایی
چون حاتم در گذشت ، برادرش خواست تا با او همانندی کند و مادرش او را گفت : خویشتن رنجه مدار ! که همانند او نخواهی شد .
گفت چه چیز مرا باز دارد ؟ و حال آن که او برادر منست .
مادر گفت : هر گاه او را شیر می دادم ، به خوردن راضی نمی شد مگر آن که طفل دیگری با او شریک شود و با او ، از پستان دیگر شیر می خورد .
و چون تو را شیر می دادم و شیرخواره ای وارد می شد ، میگریستی تا بیرون رود .