« شیخ صدوق » در فضیلت روزه ی شعبان روایت کرده که : هر که 9 روز از آن روزه بگیرد مهربان شوند منکر و نکیر بر او وقت سؤال از او .
موضوع: "کتاب منازل الآخره"
نقل است از بعضی عارفین که نزد محتضری حاضر شد. حاضرین از او استدعا کردند که آن محتضر را تلقین کند . او این رباعی را تلقین او کرد :
گر من گنه جمله جهان کردستم لطف تو امید است که گیرد دستم
گویی که به وقت عجز دستت گیرم عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مروی است که فرمود : من روز قیامت نزد میزانم ، پس هر که گناهانش بسیار باشد که کفّه ی سیئاتش را سنگین کند ، بیاورم من صلوات او را که بر من فرستاده ، تا سنگین کنم به آن کفّه ی حسناتش را .
روایت شده که وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرود آمد به زمین بی گیاهی ، پس فرمود به اصحاب خود که بروید هیزم بیاورید ، عرض کردند : یا رسول الله ، ما در زمین بی گیاهیم که هیزم در آن یافت نمی شود .
حضرت فرمود : « هر کس هر چه ممکنش می شود بیاورد »
پس هیزم آوردند و مقابل آن حضرت روی هم ریختند .
چون هیزم ها جمع شد حضرت فرمود : همین طور جمع می شود گناهان .
معلوم شد که مقصود آن حضرت از امر فرمودن به آوردن هیزم این که اصحاب ملتفت شوند همین طور که در آن بیابان خالی از گیاه هیزم به نظر نمی آمد ، وقتی که در طلب و جستجوی آن شدند مقدار کثیر هیزم جمع شد و روی هم ریخته شد ، همین نحو گناه به نظر نمی آید ، چون جستجو و حساب شود گناهان بسیاری جمع می شود .
« بلوهر » گفته که : « شنیده ام که مردی را فیل مستی در قفا بود .او می گریخت و فیل از پی او می شتافت تا آن که به او رسید .آن مرد مضطر شد ، خود را در چاهی آویخت و چنگ زد به دو شاخه که در کنار چاه روئیده بود . پس ناگاه دید که در اصل آنها ، دو موش بزرگ که یکی سفید است و دیگری سیاه مشغولند به قطع کردن ریشه های آن دو شاخه .
پس نظر به زیر پای خود افکند دید که چهار افعی سر از سوراخ های خود بیرون کرده اند ، چون نظر به قعر چاه انداخت دید که اژدهایی دهان گشوده است که چون در چاه افتد او را فرو بَرَد .
چون سر بالا کرد ، دید که در سر آن دو شاخه اندکی از عسل آلوده است ، پس مشغول شد به لیسیدن آن عسل و لذّت و شیرینی آن عسل او را غافل گردانید از آن مارها که نمی داند چه وقت او را خواهند گزید و از مکر آن اژدها که نمی داند حال او چون خواهد بود وقتی که در کام او افتد .»
اما این چاه ، دنیاست که پر است از آفت ها و بلاها و مصیبتها و آن دو شاخه عمر آدمی ، و آن دو موش سیاه و سفید شب و روزند که عمر آدمی را پیوسته قطع می کنند . و آن چهار افعی اخلاط چهارگانه اند که به منزله ی زهرهای کشنده اند از سوداء و صفراء و بلغم و خون که نمی داند آدمی که در چه وقت به هیجان می آیند که صاحب خود را هلاک کنند و آن اژدها ، مرگ است که منتظر است و پیوسته در طلب آدمی است و آن عسل که فریفته ی آن شده بود و او را از همه چیز غافل گردانیده بود ، لذّت ها و خواهشها و نعمت ها و عیش های دنیاست .