غزل انوار آسمانی
جانا امیدوارم در این سرای فانی
بی تو به سر نیارم یک لحظه زندگانی
دل آن بود که دارد با چون تو دلربایی
سوز سحرگهی و آه و دم نهانی
خوش آن دلی که خود را اندر شبان و روزان
بنماید از ورود بیگانگان شبانی
تا ترک لذت تن ناکرده ای چه دانی
معنی لذت جان در عیش جاودانی
بشتاب تا رهی زین زندان تنگ و تاری
در ذات تو فروزد انوار آسمانی
یا رب دل حسن را برگیر از میانش
جز بیدلی نداند خود عیش و کامرانی