کشکول شیخ بهایی
- مردی بر عارفی گذشت ، که نان و سبزی و نمک می خورد . او را گفت : ای بنده خدا ! از دنیا ، به همین خرسندی ؟ گفت : خواهی کسی را به تو نشان دهم که بدتر از این خرسند است ؟ گفت : آری . گفت : آن که به عوض آخرت ، به دنیا خرسند است .
- عجب است از کسی که خوبی را که در او نیست و به وی نسبت می دهند ، خوشحال می شود و بدی را که در او هست ، می گویند و به خشم می آید.
- حکیمی فرزندش را گفت : ای پسرکم ! بگذار ، دینت برتر از عقلت باشد و کردارت برتر از گفتارت و ارزشت بیش از جامه ات .
- حکیمی را پرسیدند روز خود را چگونه آغاز کردی ؟ گفت : در حالی آغاز کردم که دنیا مایه ی اندوهم بود و آخرت موجب کوششم .