قواره های خیالی
فرد ساده ای اتاقی ساخت و به نجار مراجعه کرد و گفت : برای اتاقم دری بساز.
نجار گفت : باید اندازه ی در را بگیری و بیاوری تا برایت بسازم .
فرد ساده رفت و با دو دستش فاصله ی چهارچوب در را اندازه گرفت و در حالی که دست هایش را به اندازه ی چهارچوب از هم باز گرفته بود ، در کوچه به راه افتاد و به مردم می گفت : به من تنه نزنید که اندازه و قواره ام به هم می خورد .
بعضی از افراد ساده برای راه خدا هم قواره و اندازه ای مشخص کرده اند و فکر می کنند خدا فقط در قالب قواره می تواند افراد را به کمال و مقصد برساند و دائما هم مواظب اند که قواره شان به هم نخورد ، در حالی که راه خدا محدود به هیچ قواره ای نیست.