ای یک جهان برادر ، وی نور هر دو دیده
چون حال زار خواهر ، چشم فلک ندیده
بی محمل و عماری ، بی آشنا و یاری
سرگرد هر دیاری ، خاتون داغ دیده
خورشید برج عصمت ، شد در حجاب ظلمت
پشت سپهر حشمت ، از بار غم خمیده
دردانه بانوی دهر ، بی پرده شهره شهر
دوران چه کرده از قهر ، با ناز پروریده
ای لاله ی دل ما ! ای شمع محفل ما !
بر نی مقابل ما ! سر بر فلک کشیده
بنگر به حال اطفال ، در دست خصم ، پا مال
چون مرغ بی پر و بال ، کز آشیان پریده
یک دسته دل شکسته ، بندش به دست بسته
یک حلقه زار و خسته ، خارش به پا خلیده
گردون شود نگون سر ، دیوانه عقل رهبر
لیلی اسیر و اکبر در خاک و خون تپیده
دست سکینه بر دل ، پای رباب در گل
کافتاده در مقابل ، اصغر گلو دریده
بر بسته دست تقدیر ، بیمار را به زنجیر
عنقاء قاف و نخجیر ، هرگز کسی شنیده ؟
آهش زند زبانه ، روزانه و شبانه
از ساغر زمانه ، زهر الم چشیده
رفتم به کام دشمن ، در بزم عام دشمن
داد از کلام دشمن ، خون از دلم چکیده
کردند مجلس آرا ، ناموس کبریا را
صاحبدلان خدا را ، دل از کفم رمیده
گر مو به مو بمویم ، آرام دل نجویم
از آنچه شد نگویم ، با آن سر بریده
زان لعل عیسوی دم ، حاشا اگر زنم دم
کز جان و دل دمادم ، ختم رسل مکیده
عشق با زینب(س) تبانی کرده است
رنگ گل را ارغوانی کرده است
هست عشق دلبریت، عشق او
صبر زانو می زند در پیش او
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد