حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام در حالی که بر اسبی سوار بود و از سرزمین کربلا می گذشت، حیوان لغزید و ابراهیم از مرکب افتاد و سرش شکست و خون جاری شد، شروع به استغفار نمودو عرض داشت: خدایا چه خطایی از من سر زد؟ جبرییل نازل شد و عرضه داشت: ای ابراهیم ، خطایی از تو سر نزده و گناهی نکرده ای، لکن این مکان جایی است که پسر پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و پسر سید اوصیا را می کشند . خون تو موافق خون او جریان یافت .
ابراهیم پرسید: قاتل او کیست ؟
جبرییل گفت : لعنت شده ی اهل آسمان ها و زمین ، قلم بر لوح جریان یافت و بی اختیار بر قاتل او لعن فرستاد. خداوند به خاطر این لعن به قلم وحی فرمود با این لعنی که کردی تو مسحق ثنا هستی. ابراهیم دست به سمت آسمان بلند کرد و یزید را بسیار لعنت نمود. در همین حال مرکب ابراهیم با زبان فصیح ، آمین گفت.
ابراهیم از اسب پرسید: چه فهمیدی که در این لعنت،آمین گفتی؟
اسب گفت : ای ابراهیم من افتخار می کنم که راکبی چون تو دارم، هنگامی که لغزیدم و زمین خوردی و تو از پشت من افتادی، خیلی خجالت کشیدم و سبب لغزش من، یزید ملعون بود.»