الحمدلله نعمت بیداری یافتی که ندانم روی از چه تافتی و در بهار عمر به منای دوست شتافتی ؟
قربان حقیقتت که تا بیدار شدی در راه دیدار شدی .
با تضرّع و ادب در پیشگاه دوست بگو :
تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن هان ای طبیب خسته دلان مرهم دگر
و با التماس بخواه : « پروردگارا ! دل های ما را ، پس از آن که ما را راه نمودی ، به کژی مگردان ، و ما را از نزد خود بخشایشی ازرانی دار ، که تویی بسیار بخشنده » .
باری ، بیمار بیدار پیش از ان که دست از جان بشوید و منادی حق را لبیک بگوید ، طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید و درمان جوید .
عزیزانم ! نعمت بیداری روزی هر بی سر و پا نمی شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد . هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر آن گویا نمی گردد . بیداری ، می تلخ وش است . با هر کامی سازگار و گوارا نیست .
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند أشهی لنا و أحلی من قبله العذاری
حالا که آمدی گویمت : « استقامت کن ، همان گونه که مأمور شده ای » که : «کسانی که گفتند پروردگار ما خداست ، آن گاه ایستادگی کردند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند …. ( سوره فصلت آیه 31) » .
سلام دوست عزیز ممنون که منبع رو برام گفتی خداخیرت بده