گویند پادشاه بوالهوسی فرمان داد ، تا هر صاحب عیبی را که پیدا شود ، او را یک درهم جریمه کنند . یکی از مأموران مردی را دید که عیبی در چشمش داشت ، به او گفت : باید درهمی بدهی . مرد گفت : چچچچ…. چچچ ….. چرا دهم ؟ مأمور گفت : دو درهم باید بدهی که زبانت هم لکنت دارد . و گریبان آن بیچاره را گرفت . مرد خواست از خودش دفاع کند ، معلوم شد که یک دستش شَل است . مأمور سه درهم طلبید . و در گیر و دار دعوا کلاه از سر او بیفتاد ، معلوم شد که مرد کچل نیز می باشد . این بار مأمور چهار درهم طلبید . مرد پای به فرار نهاد و در رفتن لنگ بودن او نیز آشکار گردید . مأمور با خوشحالی فریاد کشید : « مَجُنب که گنجی ».